تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا
ضرورت يک جبهه جهانى عليه اسلام سياسى
هما ارجمند

آنچه مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا با آن رو در رو هستند فقط حکومتهای دیکتاتوری ضد مردمی در منطقه نیست٬ بلکه با یک جنبش اسلامی که مدعی سهم خواهی از قدرت در سطح بین المللی است و ضدیت با آزادیخواهی و مدرنیسم مشخصه آن است هم روبرو هستند. این جنبش با تکیه به غرب توانسته در منطقه بسط و گسترش یابد و اولین وظیفه اش هم اینست که فعالین جنبش علیه فقر و دیکتاتوری را مورد هدف قرار دهد تا راحت تر بتواند بر جنبش توده ای علیه فقر و دیکتاتوری سوار شود. دستگیریهای وسیع مبارزین و پیشروان٬ دانشجوان و زنان٬ تجاوز جنسی و شکنجه دستگیر شدگان٬ رها کردن اجساد شکنجه شدگان با استخوانهای شكسته در میدانها و خیابانها، تنها بخشی از اعمال دد منشانه جنبش اسلامی در مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است. حمله اين جريانات به کارگر، چپ و جنبشهاى مترقى در اين منظقه خواست فوری سياستمداران غربى است که به آن هم "ثبات در منطقه" می گویند.  

چه باید کرد؟
ايجاد يک جبهه جهانى بر عليه جنبش سياه اسلام سياسى مبرم و ضروری است. مستقل از اين که در خود کشورهاى اسلام زده و مثلا در تقابل با جمهورى اسلامى در ايران٬ چه جنبش قدرتمندى براى پس زدن و شکست اسلام سياسى جارى است و به چه پيشرويهاى بزرگى تاکنون نائل آمده است٬ در سطح اروپا و آمريکاى شمالى نیز باید جبهه علیه اسلام سیاسی را تقویت کرد. تاکنون کوششهاى زيادى در اين زمينه صورت گرفته و سازمانها، کمپينها و تلاشهاى سياسى متعددى شکل گرفته است. مبارزه علیه اسلام سیاسی بايد جزئى از مبارزه هر حزب جدى مترقى، کمونيست و سوسياليست و کارگرى، هر جريان مدافع حقوق زن، کودک و بطور کلى مدافع حقوق انسانى باشد. امروز هيچ جريانى، نميتواند در مقابل تهاجم راست به حقوق کارگر، حقوق زن و اتحاديه هاى کارگرى، بيمه بيکارى و بهداشت معترض باشد و در چند محله آنطرف تر ايجاد دادگاههاى اسلامى، گتوهاى مذهبى و قومى، مدارس مذهبى٬ زنان برقع پوش و جداسازى کودکان دختر و پسر و حجاب کردن سر دختر بچه ها را ناديده بگيرد. به اين معنى امروز ايجاد اين جبهه ضد دخالت مذهب در زندگى مردم، یک جبهه ضد اسلام سياسى يک وظيفه عاجل همه است. این وظیفه ماست که اجازه ندهیم آلترناتیوی از نوع جنبش سبز در منطقه بوجود آید.

بخشی از کار ما بعنوان مبارزین یک حزب سیاسی کمونيستى کارگرى هم اکنون بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی است. کمپين بین المللی برای بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی يک سنگر از آن جبهه بين المللى عليه اسلام سياسى است و بايد اينگونه سنگرها را در همه جا و در زمينه هاى مختلف ايجاد کرد. اما صف مردم آزاديخواه و انساندوست راهى جز اين ندارد که با تقويت نيروهايى از نوع ما بدنبال راه نجات واقعى بگردد. نيروهايى که هيچ منفعتى جز تامين سعادت و زندگى درخور انسان ندارند و تمام تلاششان بر آن است که بطور راديکال و انسانى ريشه همه ستم ها٬ ريشه همه نيروهاى کور و ارتجاعى که انسان و حيات آن را به هيچ ميگيرند را بخشکاند. کمپين بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی  صفی از آن نيروى اجتماعى است که در اين راه مبارزه ميکند و از اين رو مراجعه وسيع مردم در برهه هاى از اين نوع کاملا قابل انتظار به حق است. این تلاش در راستای مبارزه براى آزادی و برابرى و سكولاریسم در ایران است. این یك خواست پایه ای مردم بخصوص پس از تحكیم حاکميت اسلامی در ایران٬ یعنی سركوب انقلاب توسط جمهوری اسلامی به سركردگی خمینی٬ بوده است. يک نگاه ساده به اين سالها نشان ميدهد که این تلاش تنها در سطح امیال و اشتیاق توده مردم باقی نماند و یا محدود به تمايلات قشر روشنفكر ناراضى و تحصیل كرده نشد. بلكه حول این خواست جنبشی شكل گرفت كه از یكطرف خود را در تحرك احزاب و سازمانهای اجتماعی و پلاتفرمهای آنان منعكس كرد و از طرف دیگر خود را در جدال هر روزه زنان٬ جوانان و كارگران و اقشار محروم جامعه عليه ماشین عظیم سركوب و كشتار نشان داد.

انقلاب ۵٧ و شرايط باز و موقت ناشى از آن هر چند كوتاه بود ولی وضعيتى را بوجود آورد كه در صورت تداوم ميتوانست خواست آزادی و برابرى و جامعه اى سكولار را متحقق کند. مطالعه این مقطع تاریخی و نفس انقلاب بخوبی نشان میدهد كه مردم در ایران تشنه آزادیهای سیاسی و پيشرفت و سكولاریسم هستند. اما جمهوری اسلامی با همكاری وسیع دولتهاى غربى از وحشت چپ سر کار آورده شد تا این روند را با آتش و خون قیچی كند. وظیفه نیمه كاره رژیم شاه جهت متوقف كردن ماشین انقلاب به خمینی سپرده شد. اما او و تمام لیبرالها٬ ملی و مذهبیون كه امروز خود را طرفدار سكولاریسم و دموكراسی میخوانند٬ میدانستند كه نمیتوان انقلاب را با همان سلاحهای محمد رضا شاه سركوب كرد. بلکه یك دستگاه و سلاح ایدئولوژیك٬ سیاسی و سازمانی جدیدی نیاز بود. دیگر نمیشد بروی عظمت ایران و ناسیونالیسم كوبید و از آمریكا و فرهنگ غربی طرفداری كرد و یا به دستگاه ساواك و شهربانی و ارتش متكی بود و مردم را به خانه فرستاد و انتظارات و توقعاتشان را پایین آورد و سركوب كرد. از این رو میبینید كه یك رژیم كاملا مذهبی بر اساس ایدئولوژى اسلامى طى دو سال به همان كاری مبادرت میورزد كه رژیم شاه میكرد با این تفاوت كه همان حقوق محقر مدنی و شبه سكولاری كه مردم از آن برخوردار بودند را هم زیر ضربات شلاق٬ زندان و اعدام از بین برد. از مقطع تثبیت حاكمیت اسلامى مردم تنها با تداوم دیكتاتوری مواجهه نبودند بلكه تلاش انقلابى شان براى استيفاى حقوق و آزاديهاى فردى و اجتماعى و یك جامعه آزاد و سكولار نیز مورد تاخت و تاز حاكمیت اسلامى قرار گرفت.

این سرکوب تمايلات و خواستهاى آزاديخواهانه و انقلابى توسط ضد انقلاب اسلامى٬ یكبار دیگر مسئله سكولاریسم و جدایی مذهب از دولت را به مسئله مهم مردم بدل كرد و به این معنی جبهه جدیدی در سياست ايران گشوده شد. جبهه ای كه هر چند از نظر تاریخی جدید نبود ولی از ویژه گیهائی برخوردار بود كه آن را از دورانهای گذشته متمایز میساخت. این بار جنبش براى آزادى و سكولاریسم از بطن جامعه و نیاز پایه اى مردم برای یك زندگی روزمره برخاسته بود. تصور باطلى است كه در متن دنياى امروز٬ یك جامعه وسیعا شهری و صنعتی با قشر عظیمی از مردم آگاه و انقلاب کرده و جمعیتی که بخش عظيمش جوان است٬ با سكولاریسم ضدیت داشته باشد و یا مردم در مخالفت با آن پرچم اسلام را بلند کرده باشند! واقعیت اینست که نمیتوان توقع مردم را از متن جهانى و زندگى معمولى مردم در دنياى امروز قيچى کرد بدون اینکه با مقاومت گسترده و همه جانبه توده اهالی آن كشور روبرو نشد.

از این رو تا آنجایی كه به خواست آزادیها و حقوق فردى و اجتماعى و مدنى برمیگردد٬ مردم در ایران یكبار دیگر مصاف قدیمی یعنی جنگیدن با یك رژیم دیكتاتور و سركوبگر را در مقابل خود داشتند و این تاریخا عرصه جدیدی نبود و سابقه خیلی وسیعتر و گسترده تری در این رابطه وجود داشت. اما تا آنجایی كه به خواست یك زندگی آزاد و برابر و مدرن و سكولار برمیگشت٬ ابعاد مسئله به این گستردگی و در شكل یك مقابله همه جانبه با حاكمیت عرصه جدیدی بود. در دوران جمهوری اسلامی ما با یك تلاقی اجتماعى براى يک جامعه آزاد و حکومت غير مذهبى و سكولار مواجهه بوده ایم. امرى که به طرق مختلف و از دريچه هاى گوناگون از كانال یك مبارزه سیاسی با حاكمیت جریان دارد. میخواهم بگویم چشم انداز سكولاریسم در ایران كاملا روشن است. حکومت آتى٬ هرچه باشد٬ يک حکومت غير مذهبى است. تا آنجایی كه به جامعه و تمايلات توده های وسیع مردم برمیگردد٬ اين امر با با موانع بزرگی مواجهه نیست. عطش مردم براى داشتن جامعه اى آزاد و سکولار و دستکم از نوع غربی آن٬ بخصوص در دوران حاكمیت یك رژیم مذهبی٬ چیزی نیست كه سوال بردار باشد. در مقابل تعرضات دستگاههای سركوب رژیم در چند دهه گذشته٬ مقاومت زنان در مقابل حجاب اجباری٬ جنبش عظیم زنان برای بيرون آمدن از خانه و ورود به دانشگاهها و جامعه٬ تمایل و جذب جوانان به فرهنگ غربی و موزیك و پوشش اروپایی٬ تحرك وسیع زنان برای داشتن حق طلاق٬ سرپرستی كودكان و كار و مسافرت و... همه حكایت از عمق یك جنبش گسترده برای تحقق آزاديهاى فردى و اجتماعى و يک جامعه سكولار در ایران دارد.

بنا به همين واقعيات اجتماعى٬ در ایران بیش از هر چیز تمايلات آزاديخواهانه و سكولاریستى با مقاومت  و ستیزجویی حكومت اسلامى روبرو است. حكومتی كه نمیتواند مذهبی باشد و در عین حال سكولار. بیهوده نبود كه تلاشهای جریانات ملی مذهبی در طول یك دهه برای اصلاح و بزک حكومت اسلامى عقیم ماند. این تلاش از پيش محکوم به شکست بود و بیش از یک دهه است که تتمه آن افشا و نقد شده است. ديگر امروز نه تنها مردم کوچکترین توهمی به آن ندارند بلکه خود رهبران آن سردرگم و متفرق شده اند. اما در ميان اپوزيسيون بورژوائى که ظاهرا بر سکولاريسم نيم بندى تاکيد دارد٬ تلاش دارد مسئله تحقق يک جامعه سکولار را به يک دوره طولانى مبارزه فکرى – فلسفى و چيزى از نوع رنسانس فكری و فرهنگی حواله دهد. اينها معتقدند دمکراسى مورد نظرشان طى دوره اى طولانى از اين مسير ميگذرد. فرض اين تز بر اين اساس استوار است كه جامعه را طالب آزادیهای سیاسی و مدنی و حقوق برابر نمیبیند بلکه جامعه ایران را یك جامعه عقبمانده و مذهبی میداند و از این رو بیش از هر چیزی بر كار فرهنگی و آموزشی و یا حتی نقد فلسفی مذهب تاکيد دارد. از ديدگاه سياسى و تاريخى٬ این جریان همان قدر پرت و بيربط به جامعه است که اصلاح گران عقبمانده اسلامى و حکومتى. اینها یا چشمانشان را بر واقعیات جامعه ایران میبندند و یا میخواهند به مذهب و دستگاه عظیم مذهبی فعلا خدشه ای وارد نشود و یا میخواهند جمهوری اسلامی البته با زدن یكسری لبه های تیزش كماكان برسر كار باقی بماند.

اما واقعیتها و نیاز جامعه و حركت خود مردم خلاف این تئوریها و سیاستها است. مردم ايران براى بقاى روزمره در يک جامعه شهرى و صنعتى ناچارند طوق مذهب را از مناسبات اجتماعى بدور افکنند. وضعيت کنونى تنها با حاکميت ارتجاع اسلامى و فشار ممتد و سرکوب مستمر سرپا مانده است و به مجرد ترک برداشتن قدرت ارتجاع اسلامى همه ستونهاى آن ميريزد. بايد ابله بود و تصور کرد که جامعه اى با یك قشر بزرگی از زنان تحصیل كرده و متوقع داشت و در عین حال از آنان خواست كه از حقوق ابتدایی خود بگذرند و هر چه مردان خانواده امر میكنند عمل كنند! نمیتوان زنان در محیطهای صنعتی و خدماتی مشغول کار باشند و در عین حال به آنان بعنوان شهروند درجه دو برخورد كرد! نمیتوان در عصر اينترنت از جوانان خواست همچون یك طلبه حوزه جهليه قم زندگی كنند و از نرمهاى زندگی دنياى امروز برحذرشان داشت! نميتوان به کارگر و سوسياليست و آزاديخواه آن جامعه گفت که آزادى نخواهيد٬ برابرى نخواهيد٬ تشکل و حرمت و رفاه نخواهيد٬ به محمد و على و مناسبات قرون وسطى قناعت کنيد! نميشود٬ عملى نيست.   

به دليل وجود اين خواستهاى آزاديخواهانه و حتى ضد مذهبى است که در جامعه ايران با يک نخواستن عميق حکومت اسلامى و يک تلاش مستمر و عظيم براى سرنگونی روبروئیم. تلاشى که در گام اول حکومت مذهبى را ملغى و آزادی و سكولاریسم را اعاده خواهد کرد. اين تلاش و اين تمايل چنان در هم تنیده شده اند كه قيبال تفکيک نيستند. فصل مشترك جنبش آزادى زنان٬ جنبش مدرنيستى جوانان٬ اعتراضات راديکال دانشجویی٬ جنبش كارگری٬ و جنبش مذهب زدایی امروز دقیقا بر سر این است كه چگونه رژیم اسلامی را به زیر بكشند تا بتوانند براى تحقق آرمان ديرينه آزادى و برابرى و يک جامعه مرفه و سکولار گام بردارند.

و اما تحولات اخیر و خیزش مردم در منطقه علیه فقر و بیعدالتی و برکناری حکومتهای دیکتاتوری٬ تروریسم دولتی به سر کردگی آمریکا را به تکاپو انداخت تا هر طور شده از مبارزات مردم علیه سرمایه و کسب قدرت بدست خود جلوگیری کند. در این بن بست با جریانات اسلامی در پشت درهای بسته به مذاکره پرداخت و بار ديگر از وحشت عروج چپ٬ جنبش هار اسلامی را بجان مردم انداخت. اين تلاشهاى دولتهاى سرمايه دارى عملا صورت مسئله قديمى ايران را منطقه اى ميکند و تقابل با اسلام سياسى و حتى خواست سکولاريسم را بيش از هر زمان به امر اردوى چپ و سوسياليسم در منطقه تبديل ميکند. مردم محروم منطقه خاورميانه و شمال آفريقا به ميدان نيامدند تا ديکتاتوريهاى نظامى را با ديکتاتوريهاى اسلامى و قوانين مشت آهنين را با قوانين شريعه عوض کنند. مردم آزادى و برابرى و رفاه ميخواهند. مردم عليه شكنجه، زندان، تبعض جنسی، نفی آزادیهای فردی  و اجتماعی و كشتار دسته جمعی بپا خواستند. اولين درس اين تحولات اينست که دمکراسى غربى امروز حتى سکولاريسم هم نميخواهد تا چه رسد به آزادى و برابرى. تحقق اين امر و تمايلات ديرينه مردم در ايران و منطقه روى دوش کمونيستها و طبقه کارگر و امر انقلاب کارگرى است.

٢٨ فوریه ٢٠١٢

Homa Arjomand
homawpi@nosharia.com
www.nosharia.com
www.closedowniranianembassies.com
416-737-9500